قلعه تاناتوس |
Sunday, May 25, 2003
● سه ساله دارم ميرم و ميام، اما هنوز هم روز آخر توي خونه مثل سال اول و دفعه اول سخته،هنوز هم دلم ميگيره، براي بچه ها تنگ ميشه، هنوز هم بعد اين همه مدت اشك توي چشماي مامان جمع ميشه و ميگه "مواظب باش مامان جان"، هنوز هم بابا بغض ميكنه و ميگه "خداحافظ پسرجان خوب و عزيز"، و هنوز هم خوشبختانه احمدعلي بچه است.مواظب باش...
........................................................................................احمدعلی ساعت 9:24 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|