قلعه تاناتوس



Friday, June 06, 2003

يه چيز جالب فهميدم.همسشه براي من سؤالهايي در مورد عدل خدا، اون دنيا و چيزايي مثل اين وجود داشته و داره. اگه توي قرآن دقت كنين، هر جا مردم از پيغمبرها در اين زمينه سؤال كردن، هميشه اونا با زيركي تمام از زير سؤال در رفتن. جوابها هم هميشه تو مايه هاي نميدونم و من چيكاره بيدم به نظر مي‌رسن.يعني حتماً يه حكمتي داره كه ما آدما نبايد خيلي چيزا در مورد مهمترين مشكلات فكري خودمون بدونيم.حتي اونام نميدونستن.يعني احتمالاً آدم بايد يه سري چيزا رو كوركورانه قبول كنه، بدون هيچ دليل منطقي( منو اگه ول كنن همين جور ميرم!!!به كجا،خدا مي‌دونه)
يعني اصلاً قرار نيست ما يه چيزايي رو بدونيم.ظرفيت مي‌خواد... عشق بايد كوركورانه باشه...پس چرا عمرمون رو براي فهميدنش تلف كنيم؟ اگه كسي مي‌تونه منو راهنمايي كنه.



   
0 حرف
........................................................................................

Home