قلعه تاناتوس |
Friday, June 27, 2003
● امروز صبح ، نه ظهر كه از خواب پا شدم، همين طوري اين دونا بيت كه ريرا خانوم يه موقعي نوشته بود يادم اومد.خيلي حال كردم باهاشون:
........................................................................................"سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد بدست مرحمت یارم در امیدواران زد چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست برآمد خندهء خوش بر غرور کامکاران زد" قشنگه،نه؟ احمدعلی ساعت 3:39 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|