قلعه تاناتوس



Saturday, June 28, 2003

اوبلوموف رو ديدم.خيلي خوشم اومد.اين كاراكتر رو خيلي وقتها دور و برم مي‌ديدم، ولي امسال خودم از خيلي جهات اوبلوموف شدم.يه پيله دور خودم تنيدم، جرأت ندارم با زندگي درگير بشم.همش پشت گوش ميندازم.همش بيخيال ميشم.چيزياي ساده ها!
پارسال همين موقعها من اشتوتس بودم، يه آدم فعال اهل عمل ،كه واقعاً توانايي درگيري داره.ولي الان چيزي از اون آدم تو وجود من نمونده.اين هم يه جزئي از همون سينوسه كه قبلاً ازش صحبت كردم.اميدارم(و مطمئنم) كه دو باره برمي گرده بالا.اونوقت ببينم كي جرأت داره با احمدعلي شوخي كنه.
فقط اين اوبلوموف يه مشكل اساسي، يعني يه ضعف اساسي داشت كه خيلي دوست دارم بدونم من هم دارم يا نه.واقعاً نمي‌دونم، چون امتحان نكردم.دقت كردين، پيام عشق رو گرفت، ولي جرأت نكرد بره جلو.من به اين آدم ميگم ترسو.بدبخت.اميدوارم خودم اينجوري نباشم.
"نمي‌دانم" پر كاربرد ترين كلمه است.



   
0 حرف
........................................................................................

Home