قلعه تاناتوس |
Monday, June 02, 2003
● واي... من خيلي حالم خوبه. سه ساعت و نيم با ليلي داشتم حرف ميزدم.دمت گرم...خيلي باحالي. شارژ شدم حسابي.دعات مي كنم! يعني چند تا خل ديگه هم مثل من توي اين عالم پيدا ميشن؟
........................................................................................نشسته بوديم وسط چمنا، حرف هاي اساسي ميزديم.بيخيال كلاس انقلاب شده بودم.يه هو سر و كله استاد پيدا شد."فلاني،غيبت هم كه ميكني،اسمتو رد ميكنم!" حالا ليلي بيچاره هم اين وسط هول شده بود نميدونست برگرده به استاد سلام كنه يا بيخيال شه! بيچاره استاد چه فكر هايي كه در مورد من بدبخت نكرده! شهرام كولاك كرده تو "سفر به ديگر سو". احمدعلی ساعت 9:46 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|