قلعه تاناتوس |
Saturday, June 21, 2003
● يكي به من بگه چرا يه دفعه همه دپ زدن؟ هيچكي پيداش نيست. انگار همه متوجه شدن كه طرف شلنگ بوده (منظورم شما هستيد دوست عزيز، همتون!).بابا زندگي به اين زيبايي، قشنگي، مثبتي، چرندي...
........................................................................................بزن تار كه امشب باز دلم از دنيا گرفته بزن تار و بزن تار... اصلاً فرصت نشد اون پروژه تحليل شخصيت شياطين رو شروع كنم.ولي حالا كه امتحانا تقريباً تمومه شايد يه فكري كردم.بعدش ديگه هيچ آرزويي نخواهم داشت.فعلاً "منم و يك ته سيگار به دست..." اين شعر رو يه روزي اينجا مينويسم.شب به خير! احمدعلی ساعت 1:49 AM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|