قلعه تاناتوس



Wednesday, June 25, 2003

" پسر قصه ما
جاي حل كردن يك مساله از راه جديد
جاي رفتن سر چاهي كه دوصد شيخ گرفتار گِلش آمده اند
جاي خنديدن و رقصيدن و فرياد زدن
به گلش مي‌پرداخت،
روزها صرف خريداري ناز
شب زمان دست نوازش بر گل
راز و نياز...
...
منم و يك ته سيگار به دست "

ميدونستين من يه گل دارم؟ خيلي قشنگه.سبزه.ماهه.اگه خواستين بياين خونه بهتون نشونش ميدم.هنوز اسم نداره ولي.

راستي اين شعر از لئون بود.من كه نميشناسمش.ولي كارش درسته.يه روز شعر كاملش رو مي‌نويسم اينجا.



   
0 حرف
........................................................................................

Home