قلعه تاناتوس



Wednesday, June 25, 2003

اين قضيه برام فراموش نشدنيه.چند ماه پيش بود كه يه دفعه يه بيتي چند روز افتاد تو دهنم:
ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد    ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد
خدا شاهده اصلاً اون روزا اينو جايي نشنيده‌بودم.يعني هيچ دليلي نداشت كه يه دفعه اين بياد تو ذهنم.هرجا ميرفتم ، هر چي مي‌گفتم اين بيت هم كنارش بود.
يه شب كه اوضاعم خيلي دپ بود، كيارش زنگ زد خونه: فلاني،اسمت براي مكه در اومده...
واقعاً داشتم بال در مي‌آوردم.پيام يعني همين ديگه.از اين باحالتر؟نوكرتم به خدا ،خدا جون...



   
0 حرف
........................................................................................

Home