قلعه تاناتوس



Monday, July 07, 2003

خوش ان ساعت كه يار از در درايو
شو هجرون و روز غم سرايو
...

يادته , همه داشتيم اشك مي ريختيم. حتي بابا, حتي دايي. سخت بود, خيلي.خيلي.
نمي دونم . يه دفعه شروع كردم به خوندن.فقط اينجوري تونستم حفظ ظاهر كنم.

خودت كمكش كن.خوب؟ ...



   
0 حرف
........................................................................................

Home