قلعه تاناتوس



Wednesday, August 06, 2003

سالها دل طلب جام جم از ما مي‌کرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌کرد
گوهري کز صدف کون و مکان بيرون است
طلب از گمشدگان لب دريا مي‌کرد
بيدلي در همه احوال خدا با او بود
او نمي‌ديدش و از دور خدايا مي‌کرد


اين بيت آخر اون روز توي رودبارک مخمو داشت مي‌ترکوند...
بيدلي در همه احوال خدا با او بود...



   
0 حرف
........................................................................................

Home