قلعه تاناتوس



Wednesday, August 27, 2003

روزي كه مي خواست از مشهد راه بيفته.باباش يه تفاْل به قرآن زد ."و ناديناه من جانب الطور الايمن..."
و از سوي سرزمين امن طور صداش كرديم.
روزي كه محرم شد، خودش يه تفال زد.دوباره همون.خيلي اميدوار شد.ترسش ريخت.مگه خدا دروغ هم ميگه؟
بعد از اون برنامه توپ صبح اول، بعد از اون حال اساسي كه خدا بهش داد.دوباره تفال زد:
"و كذلك اوحينا اليك روحاً من امرنا.ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلنه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا. و انك لتهدي الي صراط المستقيم..."
حال از اين بهتر؟



   
0 حرف
........................................................................................

Home