قلعه تاناتوس |
Friday, September 05, 2003
● خسته و كوفته مياي خونه.تلويزيونو روشن ميكني.
........................................................................................واي... واي... مسجدالحرام.مناره ها.مكعب سياه.شب.نورافكنها... فرفره سفيد ...چرخ چرخ .يه عالمه آدم اون دور... بد جوري دلم تنگ شده براش.بد جوري. شنيدم يه نفر، احتمالاَ امام محمد غزالي، يه دفعه گفته بوده گه من اگه جاي پيغمبر بودم، وقتي رفتم معراج ديگه بر نميگشتم...همونجا ميموندم. اينه فرق بين يه پيامبر و يه عارف، يا صوفي، يا... برميگرده وسط مردم تا كارشو انجام بده...مسؤوليتشو. ولي آخه من نميخوام پيامبر بشم! احمدعلی ساعت 12:33 AM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|