قلعه تاناتوس |
Friday, October 31, 2003
● همه نگاه کنید.
........................................................................................من یک اسبم.یک اسب سفید. پیتکو پیتکو میدوم.تند. هو هو خیالات می زنه به سرم. فکر می کنم.چرند.زیاد. می رم تو رویا.تو خواب.تو بیداری. میدوم...میدوم...میدوم. قلبم می زنه.تاپ تاپ. حال می کنم.خیلی. شیهه می کشم...آواز می خونم. همه میگن دیوونه اس...همه غلط می کنن. می دوم... تق...سرم خورد به دیوار.یا شیشه. بیهوش میشم. توی بیهوشی خیال می کنم که یک اسبم، یک اسب سفید... و این داستان ادامه دارد... احمدعلی ساعت 10:05 AM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|