قلعه تاناتوس



Friday, October 31, 2003

من یک گاو میشم.
با دوتا شاخ گنده.یا تنه ستبر.با سر بالا.غرور.
روزا می شینم یه گوشه.بقیه رو نگاه می کنم.هرروز.
وقتی نشستم، بقیه رو نصیحت می کنم.پدر خوانده.
از دیدن رابطه بقیه حیوونا خوشم میاد.از زیر نظز گرفتنشون.
من هیچ کاری به بقیه حیوونا ندارم، مگه اینکه اونا کارم داشته باشن.
اگه کسی پا روی دمم بذاره، شاخش می زنم.می میره.

شبا، من یک اسبم...



   
0 حرف
........................................................................................

Home