قلعه تاناتوس



Tuesday, September 21, 2004

هر دفعه كه توي گروه صحبت مي كردم، همه به من فحش مي دادن:
پسره گه بيشعور عوضي خودشيفته... (با كلي سانسور!)

ولي اين دفعه، همه بهم خنديدن.
مسخره كردن. يه جورايي هو كردن.
و من جداً لذت بردم.

خيلي وقتها يه كاري مي كني كه از نظر خودت كاملاً منطقي و معقوله، ولي وقتي چند تا آدم باهوش از بيرون نگاه مي كنن و شايد فقط از ديد خودشون قضيه رو توصيف مي كنن، مي فهمي كه چقدر بي شعوري، چقدر احمقي، چقدر...

*در اين لحظه همه آدمهاي دنيا رو دوست دارم.

*هر اتفاقي كه بيفته ، از اين كانسپت كه من آدم فوق العاده ضايعي هستم تغييري ايجاد نمي كنه.



   
0 حرف
........................................................................................

Home