قلعه تاناتوس |
Tuesday, September 21, 2004
● هر دفعه كه توي گروه صحبت مي كردم، همه به من فحش مي دادن:
........................................................................................پسره گه بيشعور عوضي خودشيفته... (با كلي سانسور!) ولي اين دفعه، همه بهم خنديدن. مسخره كردن. يه جورايي هو كردن. و من جداً لذت بردم. خيلي وقتها يه كاري مي كني كه از نظر خودت كاملاً منطقي و معقوله، ولي وقتي چند تا آدم باهوش از بيرون نگاه مي كنن و شايد فقط از ديد خودشون قضيه رو توصيف مي كنن، مي فهمي كه چقدر بي شعوري، چقدر احمقي، چقدر... *در اين لحظه همه آدمهاي دنيا رو دوست دارم. *هر اتفاقي كه بيفته ، از اين كانسپت كه من آدم فوق العاده ضايعي هستم تغييري ايجاد نمي كنه. احمدعلی ساعت 7:44 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|