قلعه تاناتوس



Wednesday, February 16, 2005

کس این کند که دل از یار خویش بردارد؟
مگر کسی که دل از سنگ، سخت تر دارد

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق؟
دروغ گفت گر که از خویشتن خبر دارد

اگر نظر بدو عالم کند حرامش باد
که از صفای درون با یکی نظر دارد

هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود
کجاست مرد که با ما سر سفر دارد؟

گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر
نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد

و گر بهشت مصور کنند عارف را
به غیر دوست نشاید که دیده بر دارد

از آن متاع که در پای دوستان ریزند
مرا سریست، ندانم که او چه سر دارد؟

دریغ پای که بر خاک می نهد معشوق
چرا نه بر سر و بر چشم ما گذر دارد؟

عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر
کدام عیب که سعدی خود این هنر دارد

نظر بروی تو انداختن حرامش باد
که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد




*از اینجا دزدیدم.



   
0 حرف
........................................................................................

Home