قلعه تاناتوس



Thursday, February 17, 2005

من به این نتیجه رسیدم که کاملاً محتمله که تبدیل بشم به یکی از این خوکهای چاق کثیف...

از این پولدارهای مال مردم خور عوضی که مرتب مردم رو بیچاره می کنن...و بعد کلی اعمال خیرخواهانه انجام میدن برای تطهیر گناهان و تقرب به بارگاه الهی...تازه مثلاً توی محرم چپ و راست گریه می کنن و عر می زنن، سر اینکه روضه خون گفته "پسر به پدرش گفت بابا جون..."...طوری که همه فکر کنن این عجب قلب رئوفی داره.

من ممکنه یکی از اینا بشم. مطمئنم هنوز نشدم، حداقل چون هنوز پولدار نیستم. ولی...قورباغه چطور می پزه مگه؟ مگه من چی از قورباغه بیشتر (یا کمتر) دارم؟...آروم آروم...

صاف میگم: حالم از این مراسم مزخرف عزاداری معمول به هم می خوره. حالم از این موجودات متظاهر به هم می خوره. حالم از اینایی که واسه گریوندن مردم و بالطبع درآمد بالاتر هر دروغ مزخرفی رو با صدای نکره فریاد می زنن به هم می خوره. حالم از این شاهکارهای روزافزون این حکومت به هم می خوره...

من امام حسین رو نمیشناسم. اصلاٌ اصلاٌ. فقط می دونم...بعنی حس می کنم که خیلی بزرگه...خیلی...و اون هم حالش از این ملت کثیف دورو به هم می خوره...

و واقعاٌ نمی دونم که چطور این اراذل می تونن ادعا کنن که مثلاً منجی موعود بشر قراره اینجا ظهور کنه...

پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن...



   
0 حرف
........................................................................................

Home