قلعه تاناتوس



Friday, September 23, 2005

یکی بود یکی نبود.

یه آقا پسری بود که همش خیال می کرد یه روز همین جوری میره عراق، بعد عزیزان تروریست همینجوری میگیرنش و بعد جلو دوربین هندی کمشون، آروم آروم سرش رو میبرن. خیلی آروم.

درست مثل اون فیلمی که به همتون نشون داده بود.

بعد داستان تموم شد. خون پاشیده بود روی دوربین.



   
0 حرف
........................................................................................

Home