قلعه تاناتوس |
Tuesday, June 19, 2007
● باید راهی پیدا کنم برای شکستن این بت لعنتی...راهی که تهش خدا نباشه لطفاً. نمیخوام ده قدم برگردم عقب، می فهمی؟
........................................................................................ایوان مخوف می دونی کی بود؟ جدا از اینکه تزار بود و مخوف و مهربون...پسرشو کشته بود. حالیته؟ آخه چرا خودتو کور کردی پسر؟ مگه تقصیر تو بود؟ مگه گناه من بود؟ احمدعلی ساعت 8:28 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|