قلعه تاناتوس



Monday, January 28, 2008

لیبرالیسم و چپ گرایی

آرش یه کامنتی گذاشته برای این پست دو تا پایینی (در مورد لیبرالیسم و همجنس گرایی و این حرفا) که به نظرم جالبه. خلاصه اش اینه که آرش معتقده آدم میتونه تو بعضی از حوزه ها (مثلاً فرهنگی-اجتماعی) لیبرال باشه و تو بعضی (مثلاً اقتصادی) چپ. گفتم نظرم رو اینجا بدم که نظر شما رو هم بدونم.

به نظر من اختلاف اساسی پشت سر لیبرالیسم یا چپیسم در زمینه های مختلف یک چیزه: این که تو به یه قدرت مرکزی (ظاهراًخیرخواه) برتر که صلاحیت تصمیم گیری در مورد حقوق فردی افراد رو داره اعتقاد داری یا نه. این قدرت میتونه آزادی های اجتماعی یا فرهنگی تو رو محدود کنه، یا آزادی های اقتصادی تو رو (مثلاً تصمیم بگیره که سهمیه مصرف بنزین تو چقدر باید باشه، یا چقدر حق داری فعالیت آزاد اقتصادی کنی). من میگم تو اگه به این قدرت مجوز حضور تو یک زمینه ای رو بدی، خودش به زمینه های دیگه تجاوز می کنه و دیگه منتظر نظر تو نمی مونه. به همین دلیله که میگم نمی تونی تو یه حوزه لیبرال باشی و تو یه حوزه دیگه چپ. اینا همگی از اون پشت به هم وصلند، عملاً یک ایده است که دخالت رو مجاز می کنه یا نمی کنه.

شکل اصلی این قدرت برتر تو حوزه خانواده همون پدره و تو حوزه اجتماعی و اقتصادی دولت. شکل مخفیش که شاید بعضیا بهش توجه نکنند اصلاً خود وجود خداست.

چون صحبت از اقتصاد کردی بذار اینطوری بگم. من و یکی از دوستان برای پروژه یکی از درس ها یه تحقیق خوب انجام دادیم در مورد نقش و جایگاه دولت و بخش خصوصی تو نظریات متفکرین مذهبی معاصر. حدود پونزده تا کتاب رو کامل خوندیم تا تم های اقتصاد اسلامی از توش در بیاد. تأکید اصلی روی نوشته های سه نفر بود: مطهری، طالقانی و محمد باقر صدر و به ترتیب سه تا کتاب "نظریات اقتصادی اسلام"، "مالکیت در اسلام" و "اقتصادنا" که میدونی هر سه تا (به خصوص آخری) از منابع اصلی اقتصاد اسلامی هستن. نتایج فوق العاده بود: اولاً با وجود تأکید همیشگی این علمای اعلام بر اینکه نظریاتشون تایع هیچ نظریه دیگه ای نیست و مستقیماً از متون کلاسیک اسلامی استخراج شده، تشابه شدیدی وجود داره بین اصول اقتصاد از نظر این مسلمون ها و اصول ارتدوکس مارکسیسم. هسته اصلی این تشابه ها هم قبول نداشتن حقوق مالکیت توسط هر دو گروهه (البته با مقداری تفاوت تو زمینه هایی مثل ابزار تولید ساده). ثانیاً این چپگرایی حاد بین مسلمون ها مستقیماً از وجود خدا به عنوان آفریننده انسان و نیروی مرکزی برتر و خیرخواه ناشی میشه: چون همه چیزها در این دنیا (حتی بدن ما) یه امانته از طرف خدا و مالکیتی روی هیچ چیز نداریم، ما فقط حق استفاده صحیح از این ها رو داریم. حالا خدا که روی زمین نیست که این رو کنترل کنه، بنابراین حاکم صالح اسلامی به عنوان نماینده خدا میشه کنترل کننده همه ابعاد زندگی اقتصادی انسان، درست مثل نیروی مرکزی "خیرخواهی" به نام دیکتاتوری پرولتاریا بین مارکسیستها.

مخلص کلام...هر دوی این ایدئولوژی ها به عنوان مخلفین سرسخت لیبرالیسم این حق رو به نیروی مرکزی میدن که حقوق فردی افراد رو زیر سؤال ببره... و نکته بسیار جالب اینه که هیچ کدوم از این دو ایدئولوژی فقط به کنترل زندگی اقتصادی افراد بسنده نمی کنند، بدیهیه که هر دو شدیداً زندگی اجتماعی و فرهنگی و حتی بعضاً روابط شخصی افراد رو حیطه کنترل خودشون می دونن. اینه که میگم اعتقاد به لزوم این نیروی مرکزی کنترل کننده در هر بعدی از زندگی انسان بقیه ابعاد زندگی شخصی اون رو هم تحت تأثیر قرار میده و تو نمی تونی بگی من در حوزه اجتماعی و فرهنگی به لیبرالیسم معتقدم و در حوزه اقتصادی به چپیسم! توجه کن که من نمیگم تو باید یک پکیج با جزئیات زیاد رو قبول کنی، فقط میگم تو باید تکلیفتو با این دخالت مرکزی روشن کنی. حق دخالت بقیه افراد غیر مرکزی جامعه یه تبعش میاد.

خوشحال میشم نظرتونو بدونم.



   
7 حرف
........................................................................................

Home