قلعه تاناتوس



Thursday, December 04, 2003

اومد تو اتاقم.نشست روی تخت.خیلی آروم.بی سر و صدا.
رفت تو فکر.یه عالمه خاطره ریخت رو سرش.یاد همه آدمایی که قبلا، سراغشون رفته بود...یاد همه خونه هایی که رفته بود، یاد پرواز، یاد تا سحر نوشیدن...

تق...با یه کتاب کوبیدم تو سرش.
اینم سومین پشه امشب.



   
0 حرف
........................................................................................

Home