قلعه تاناتوس



Sunday, December 28, 2003

حالا که يادم مياد...
طبس بوديم.سر صبح بود.همه خواب بوديم.
زلزله شد.شيش و نيم ريشتر.مامان جون داد کشيد...جيغ زد.وحشت خاطرات اون زلزله لعنتي سال پنجاه و هفت...از بين رفتن همه خونواده اونا.همه.بچه پنج ساله...زن جوون...جيغ زد...در رفتيم.

خونه ضد زلزله بود.

فکرشو که مي‌کنم مي‌بينم من اگه جاي مامانم بودم بعد از اون زلزله پنجاه و هفت يه بلايي سر خودم مياوردم.
شوخي نيست: همه خونواده...



   
0 حرف
........................................................................................

Home