قلعه تاناتوس |
Monday, March 01, 2004
● سه پرده از يک نمايشنامه.
........................................................................................پرده اول زمان: ازل مکان: من چه ميدونم! شايد دوروبر بهشت. ديالوگ: « و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من گمارنده جانشيني در زمينم.گفتند آيا کسي را در آن مي گماري که در آن فساد ميکند و خونها ميريزد، حال آنکه ما شاکرانه تو را نيايش ميکنيم و تو را به پاکي ياد ميکنيم. فرمود: من چيزي ميدانم که شما نميدانيد.» پرده دوم زمان: عصر عاشورا مکان: همون جاي قبلي. فرشتهها سرشون رو انداختن پايين.روشون نميشه به خدا نگاه کنن. تازه فهميدن اون چيزي که خدا ميدونست و اونا نميدونستن چي بود. پرده سوم زمان: همين الان مکان: خونه، دانشگاه، هر جاي ديگه ما هنوز هم نفهميديم اون چيز چي بود... ...و اين نمايش ادامه دارد... احمدعلی ساعت 11:22 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|