قلعه تاناتوس



Sunday, March 14, 2004

بر چرخ، سحر گاه، يکي ماه عيان شد
از چرخ فرود آمد و در من نگران شد
چون باز که بربايد مرغي به گه صيد،
بربود مرا ان مه و بر چرخ دوان شد
در خود چو نظر کردم، خود را بنديدم
زيرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد
نه چرخ فلک جمله در آن ماه فرو رفت
کشتي وجودم همه در بحر نهان شد
آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد
آوازه درافکند : چنين گشت و چنان شد!

ديوان شمس

فقط يه جواب:
بايزيد کم حوصله بود، به يک جرعه عربده کرد، اما محمد دريانوش بود، به يک جام عقل و سکون از کف نداد...

بوم!



   
0 حرف
........................................................................................

Home