قلعه تاناتوس |
Monday, April 19, 2004
● تا شقايق هست، زندگي بايد كرد...
........................................................................................خاله فرح هميشه با مامانم و اون يكي خالم بحث ميكرد كه چرا شماها بچهها رو نميبريد بيرون براي گردش و تفريح. حالا براي اينكه اونا از اين به بعداين كار رو بكنن، وصيت كرده كه قبرش توي شانديز باشه. يه قبرستون كوچولوي باصفاي قديمي، دور و برش يه دشت سبز وسيع. از اين به بعد همه ميان اين دور و بر گردش. صفاي باطن اين آدم يك بود.يك. احمدعلی ساعت 8:42 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|