قلعه تاناتوس



Monday, April 19, 2004

تا شقايق هست، زندگي بايد كرد...

خاله فرح هميشه با مامانم و اون يكي خالم بحث مي‌كرد كه چرا شماها بچه‌ها رو نمي‌بريد بيرون براي گردش و تفريح.
حالا براي اينكه اونا از اين به بعداين كار رو بكنن، وصيت كرده كه قبرش توي شانديز باشه.
يه قبرستون كوچولوي باصفاي قديمي، دور و برش يه دشت سبز وسيع.
از اين به بعد همه ميان اين دور و بر گردش.

صفاي باطن اين آدم يك بود.يك.



   
0 حرف
........................................................................................

Home