قلعه تاناتوس



Tuesday, May 11, 2004

دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری می کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغ همسایه...
صبوری می کنم تا مدار، مدارا، مرگ...
نا مرگ، خسته از دق الباب نوبتم
آهسته زیر لب...چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلاً وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت!

هه! مرا نمی شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند!

حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده آشنا
تا تو دوباره بازآیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!




   
0 حرف
........................................................................................

Home