قلعه تاناتوس



Sunday, May 02, 2004

حالا خبر به خواب مادرانمان می برند
دیگر نه جامه هاشان را بشوئید
نه شب را به تفال از ترس گریه سر کنید
باید باد بیاید و از عطر پیراهن ما بگذرد
باید باد بیاید و از مرهم سووشون سخن بگوید
باید باد بیاید و با دیدگان ما دیده بوسی کند
باید باد بیاید و...نمی دانم آیا سفر
سرآغاز راهی از وعده رجعت است؟
نه ری را!
فقط آن روز که در غفلت شب و روز خویش
خسته از خواب مردگان به خانه باز می آمدیم
نزدیکترین عزیزان ما
در چارچوب دری دور پیدا شدند
نگاهمان کردند، رفتند و دیگر باز نیامدند.
حالا خبر به خواب مادرانمان می برند
دیگر این قمریان مرده در انجماد باد
رویای آشیانه نخواهند دید!

حالا ساده و بی سایه می آییم
همان جا در اندوه آدمیان از مه به در می شویم
دمی نزدیکتر از ارواح گمشدگان گریه می کنیم
بعد هم باد می آید و دیگر هیچ!

سید علی صالحی



   
0 حرف
........................................................................................

Home