قلعه تاناتوس |
Wednesday, June 02, 2004
● حکایت من و این دانشکده برق حکایت اون دهاتیه و پوستینه:
........................................................................................چهارسال پیش دیدم یه پوستین شیک (برق شریف) رو آب داره میاد. پریدم وسط که بگیرمش.از قضا پوستین نبود، خرس بود! حالا من می خوام ولش کنم، این لعنتی ول نمی کنه! احمدعلی ساعت 8:45 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|