قلعه تاناتوس |
Monday, June 07, 2004
● چند روز پیش داشتم دفترم رو میخوندم.
........................................................................................نوشته های قدیم. یهو برخوردم به چند تا بیت که یادمه اون موقع بدجوری خرابم کرده بود.بعد دوباره خراب شدم.مال حوالی مکه بود به گمونم: ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان    می دهند آبی که دلها را توانگر می کنند حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد   زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می کنند بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی   کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند صبحدم از عرش می آمد خروشی، عقل گفت   قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند به شدت امیدوارم همتون یه سر برید اونورا تا بفهمید چی میگم. احمدعلی ساعت 11:57 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|