قلعه تاناتوس



Sunday, November 14, 2004

رمضون خوبي بود...

هرچند بيشتر روزا تا ظهر خواب بودم.
هرچند بعد از ظهر ها از سه ساعت قبل از افطار به شدت عصبي بودم.
هرچند هر روز بعد از افطار از شدت اضطراب و و حشت (به تمام معني) نمي دونستم بايد چي کار کنم.

ولي به هر حال... خوب بود. حس مي کنم.

حداقل خوب تموم شد.

شکر.



   
0 حرف
........................................................................................

Home