قلعه تاناتوس



Saturday, November 20, 2004

اين کتاب رهبري ما هم مصيبتيه در نوع خودش...
صدها آدم خفن، صدها مدل خيلي خاص براي بررسي رفتار انسانها در شرايط خيلي خاصتر درست کردن... هيچ چيز کامل نيست. هيچکدوم ادعا نمي کنن که در هر شرايطي مي تونن رفتار آدم رو مدل کنن...

و بعد از سه روز کامل خوندن اين کتاب، ميل شديدي دارم که بدونم پشت صحنه چه خبره...اون عقب...اون سيستمي که همه اين مدلها توش يکپارچه هستن...

يا اصلاْ مدل کامل اين دنيا...مي خوام بدونم آيا اصلاْ بشر انتظار اينو داره که يه روز بتونه همه چيز رو توي يک سيستم ببينه؟ آيا اصلاْ قرار هست اين کار رو بکنه؟ اصلاْ چي رو قراره ببينه؟

شايد اصلاْ قضيه همون کلمه «حقيقت» هستش که اين همه آدم گنده دنبالش بودن...و با فضاحت تمام همشون حداکثر تونستن چند تا مدل ساده بسازن.

من يه چيزايي ميدونم...
اينکه همه اون چيزهايي که آدمهايي مثل پيامبران در طول تاريخ گفتن فقط بخش خيلي کوچيکي از حقيقته.
و اون چيزهايي که من هر روز مي بينم بخش کوچيک تري از حقيقته.
و مطالعات همه فيزيکدان ها بخش کوچيکي از حقيقته.
و شاهکار هاي همه هنرمندان بخش کوچيکي از حقيقته.
و فايت کلاب يا مثلاْ يه فيلم پورنو بخش کوچيکي از حقيقته.
و کارمند بانک تجارت کنار خونه ما بخش کوچيکي از حقيقته.
و اين وبلاگ بخش کوچيکي از حقيقته.
و گينه بيسائو بخش کوچيکي از حقيقته.
و هر سوتي که من ميدم بخش کوچيکي از حقيقته.
و...

حالا، بزرگان محترم تاريخ گفتن که حقيقت يعني خدا... ولي من ميدونم که اون چيزي که به درد من مي خوره تصور من از خداست... که حتي اون هم بخش کوچيکي از حقيقته!

و من الان دارم فکر مي کنم که چي شد که اين مزخرفات به ذهن من رسيد... و فهميدم که اين هم بخش کوچيکي از حقيقته...

*تئوري من اينه که يکي از مهمترين عوامل جنون، اين که آدم بخواد بيشتر از کوپنش چيز بدونه. حس مي کنم نيچه مثال خوبيه براي اين حرف.
نکته جالب اينه که اين تئوري هم بخش کوچيکي از حقيقته... حالا يه مرد مي خواد که همه اين حقايق رو يکپارچه ببينه...

نفس کش!



   
0 حرف
........................................................................................

Home