قلعه تاناتوس |
Thursday, December 23, 2004
● اين براي دوستاي گلم، مجيد و نرگس:
........................................................................................اگر بشود که باز باد بيايد و بوي پيراهن تو را به يادم بياورد، به خدا از تخت ستاره و تاج ترانه خواهم گذشت در بي کليد زندان گريه را خواهم گشود حواس همه کلمات را از دستور بي دليل اسم و استعاره آزاد خواهم کرد بعد هم حکومت دير سال دريا را به تشنه ترين مرغان بي ارديبهشت خواهم بخشيد من عاشق ترين امير اقليم آب و آينه ام. اگر بشود باد بيايد و باز بوي خيس گيسوي تو را به يادم بياورد به خدا به جاي غمگين ترين مادران بي خواب و خسته خواهم گريست مسافران بي مزار زمين را از آرامگاه آسمان آواز خواهم داد پيراهم شب نپوشيده را به خبر چين مجبور نان و گريه خواهم بخشيد و رو به گرسنگان بي رؤيا نامه اي روشن از نماز نور و عطر عدالت خواهم نوشت، که تشنه ترين مرغان بي ارديبهشت خواب آب ديده و دعاي دريا شنيده اند اين پايان مويه هاي مادران ماست به خدا او در باد خواهد آمد...! *دوستون دارم.خيلي. احمدعلی ساعت 9:09 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|