قلعه تاناتوس



Thursday, December 23, 2004

اين براي دوستاي گلم، مجيد و نرگس:

اگر بشود که باز
باد بيايد و بوي پيراهن تو را به يادم بياورد،
به خدا از تخت ستاره و تاج ترانه خواهم گذشت
در بي کليد زندان گريه را خواهم گشود
حواس همه کلمات را
از دستور بي دليل اسم و استعاره آزاد خواهم کرد
بعد هم حکومت دير سال دريا را
به تشنه ترين مرغان بي ارديبهشت خواهم بخشيد
من عاشق ترين امير اقليم آب و آينه ام.

اگر بشود باد بيايد و باز
بوي خيس گيسوي تو را
به يادم بياورد
به خدا به جاي غمگين ترين مادران بي خواب و خسته
خواهم گريست
مسافران بي مزار زمين را
از آرامگاه آسمان آواز خواهم داد
پيراهم شب نپوشيده را
به خبر چين مجبور نان و گريه خواهم بخشيد
و رو به گرسنگان بي رؤيا
نامه اي روشن از نماز نور و عطر عدالت خواهم نوشت،
که تشنه ترين مرغان بي ارديبهشت
خواب آب ديده و دعاي دريا شنيده اند

اين پايان مويه هاي مادران ماست
به خدا او در باد خواهد آمد...!



*دوستون دارم.خيلي.



   
0 حرف
........................................................................................

Home