قلعه تاناتوس |
Tuesday, July 26, 2005
●
........................................................................................به خدا همان شب اول هم که چون روسپيان در آغوش هر کس می افتادم عطر او را می جستم. ور نه سرکه ی ساغر شما را که ناچشيده نبودم. حالا هم اميد ماندنتان از خلال هيچ خيالی نمی گذرد و بيم رفتنتان ملازم هيچ ملالی نيست. می گذريم... از وبلاگ بهمن جونم احمدعلی ساعت 3:27 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|