قلعه تاناتوس



Tuesday, July 26, 2005

به خدا همان شب اول هم

که چون روسپيان در آغوش هر کس می افتادم

عطر او را می جستم.

ور نه سرکه ی ساغر شما را که ناچشيده نبودم.

حالا هم اميد ماندنتان از خلال هيچ خيالی نمی گذرد

و بيم رفتنتان ملازم هيچ ملالی نيست.

می گذريم...


از وبلاگ بهمن جونم




   
0 حرف
........................................................................................

Home