قلعه تاناتوس |
Tuesday, October 11, 2005
● افسوس بر آن گوش که صد نغمه این نای
........................................................................................بشنید و نشد آگه از اندیشه نایی افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع در آینه ات دید و ندانست کجایی بینی که دری از تو به روی تو گشایند هر در که بر این خانه آیینه گشایی *وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی. احمدعلی ساعت 7:24 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
|