قلعه تاناتوس



Friday, October 14, 2005

اومدم خونه. حالم هم خیلی خیلی خوبه. فقط اگه روح لطیف دوستان خدشه دار نمیشه، خواستم بگم امروز همین جوری داشتم دنیایی رو تصور می کردم که توش هفته ای یه بار (حداقل)، دست و پای آدم رو به یه تخت خواب می بندن، بعد یکی روی استخون جناغ سینه شون با چکش خیلی آروم آروم پنج تا میخ می کوبه.

یکی هم به عنوان حسن ختام روی پیشونی.

قشنگ نیست؟


ظاهراً هنوز چشمه خلاقیت من خشک نشده.



   
0 حرف
........................................................................................

Home