قلعه تاناتوس



Wednesday, October 26, 2005

آقاپسر. می دونم که می خونی. خوب گوش کن.

خواستم بهت بگم که...اگر جز به کام من آید جواب...من و گرز و میدان و افراسیاب.

خیلی جوجه تر از این حرفایی که بخوای حال منو بگیری. من گنده تر از تو رو له کردم. تو که فنچی. خیلی سخته که کسی بتونه منو اینقدر عصبانی کنه، خیلی. ولی وقتی کرد، دیگه همه چی پای خودشه.

خود دانی. هوس دعوا داری بسم الله. منم چند وقته کسی رو بدبخت نکردم.

فقط قبلش فکر کن با کی طرفی.



*کسی اینو بیخود به خودش نگیره. اون جوجه ای که باید بفهمه، می فهمه. یکی نیست جلو این دانشکده برق مسخره رو بگیره که همین طور داره احمق میده بیرون. مرتب.
جسارت به همه نشه، منظورم اکثریت بود...آدم حسابی هایی هم پیدا میشن.

تو این شب عزیز، خیلی عزیز، بیخود دارم خون خودمو کثیف می کنم.



   
0 حرف
........................................................................................

Home