قلعه تاناتوس



Monday, October 24, 2005

در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود


*بعد از کلی سال، امسال برای اولین بار جایی خودمو گم و گور نکردم.

گفتم شاید فکر کنم بهتره.

نبود.

ولی، بده، حالی نیست. خدا دیگه مث قدیم نیست. شاید شده خدای فلاسفه.

خوشحال میشم اگه یکی از دوستان، سر شب بیاد خونه منو ورداره ببره یه جای خوب. به زور.



   
0 حرف
........................................................................................

Home