قلعه تاناتوس



Thursday, February 08, 2007

این دفاع منه در برابر کامنت یه دوست عزیز:

اولاً خوشحالم که با اینکه نقش دانشکده معظم برق رو رد کردی، نقش خدای خوب و مهربون رو رد نکردی. این خودش یه نکته مثبته. این یکی دو روز خیلی حس می کنم که اونی که احتمالاً او بالاس هیچ حسی از این رنج نداره، وگرنه این همه داد نمی زد که خودکشی کنندگان رو مجازات می کنم (شاید هم از طرفش داد می زنن، ها؟)

دوماً، همه کسانی که در مورد اوضاع بد روحی بچه های برق با من حرف زدن می دونن که هیچ علاقه ای به اون تحلیل های تخیلی ذکر شده ندارم. یعنی اصولاً هرکسی که اپسیلونی از ساختارهای روانی آدمها سررشته داشته باشه می دونه که این خشم شدیدی که بین ماها هست، ریشه اش خیلی قدیمی تر از این حرفهاست که بخواد تو دانشکده برق شکل بگیره. حرف من این نیست گل پسر...

من میگم که اون فضای گند و کثافتی که هم من میشناسمش و هم تو و هم هر کس دیگه ای که مدتی تو اون خراب شده بوده (ولی شاید نشه خوب articulate اش کرد)، شده یه کاتالیزور (نه علت) خیلی قوی برای دامن زدن به این خشم. هر کسی که چند سال تو سیستم خشک و سختی بوده باشه که رقابت و تحقیر مبانی ساختاریش هستن، ناخودآگاه همه خشم های پراکنده ریشه دارش همگرا میشن. این ربطی به سست اراده بودن و ضعیف بودن نداره عمو.

این مکانیزم دفاع ناخودآگاه آدمهاست. این صدای شکستن آدمهاست. قرار نیست همه خودکشی کنن که باورمون بشه اون دانشکده اتفاقاً خیلی هم نقش داره تو این مصیبت...مگه کم دیدی آدمهایی رو که تا مغز استخونشون رنج می کشن اونجا؟

خواستی بیا بهت معرفی کنم.



   
4 حرف
........................................................................................

Home