قلعه تاناتوس



Saturday, March 10, 2007

بی ادبیه، امّا...

یک - بزرگان میگن اگه کسی خواست بهت تجاوز کنه، اول تا میتونی مقاومت کن، ولی اگه دیدی نمیشه، لذّتشو ببر!

دو - هفته پیش، یکی از پر استرس ترین هفته های زندگی من بود. یه مناقصه خارجی، یه پروژه درس و کلی کار برای رفتن به ایالات متحده مونده بود که باید با یه تایمینگ خوب انجام می دادم، که دادم.

سه - دو سه هقته پیش، مسؤولین محترم دانشگاه، دوباره یه کک انداختن تو وجود ما که پاشین برین آمریکا. کلی دویدیم دنبال کار سربازی و ریکام و bank statement و اینا. تا اینکه روز آخر فهمیدیم I20 ها آماده نیس و سرکاریم. از طرف دانشگاه، اسامی نهایی به آمریکایی ها داده نشده بود!

چهار - پیرو جمله اول، ما که حس می کردیم روزگار و عمله نامردش دارن به ما تجاوز می کنن، لذتشو بردیم! یعنی پاشدیم رفتیم دوبی. سه روز صرف عیّاشی کردیم و برگشتیم. جای همه رفقا خالی.

پنج - تو چند سال گدشته، همیشه من تو همچین روزی دپرس بودم و غصه دار. الان امّا نیستم. خیلی هم خوبم، چون بعد از عمری سه چهار روز با خیال راحت استراحت کردم. به همین دلیل و دلایل فیزیکی دیگه، تولّدم مبارک!



   
10 حرف
........................................................................................

Home