قلعه تاناتوس



Monday, August 13, 2007

مرد، حدوداً سی و پنج ساله، خوش برخورد، مذهبی، با ته ریش، کارمند دفترخونه، موقع ثبت تعهد بازگشت من به ایران:

-شما برای همین رشته مدیریت میخواین برین آمریکا؟
-آره.
(با لبخند)
-آقا نمی دونم شنیدین یا نه، تو انگلیس یه کتابخونه هست، که یه بخش ویژه داره که افراد خاص با مجوز میشه وارد شن. نگهبان مسلح داره و حفاظت کامل و ... . اون تو یه کتاب هست فقط. میدونی چی؟
-نه.
- نهج البلاغه، ترجمه انگلیسیش. خود انگلیس ها میگن ما همه ترفندهای مدیریتی رو از روی این کتاب یاد گرفتیم. اصلاً اجازه نمی دن هرکسی بخوندش آقا. میگن همه اصول کشورداری و مدیریت توی این کتاب هست.
-عجب!
- ما همچین منابعی داریم، اون وقت کارمون به جایی رسیده که جوونامون برای یادگرفتن مدیریت باید برن آمریکا. هر ایرانی خودش یه مدیره...


این نصف حرفای برادرمون بود. همیشه فکر می کنم که با این فاجعه ملی خودشیفتگی چه باید کرد؟ قضیه اصلاً شوخی نیست. نارسیسیزم خیلی عقب نگه می داره آدمو، وقتی ملی شد که یه مملکت رو می فرسته گیلان.



   
3 حرف
........................................................................................

Home