قلعه تاناتوس



Thursday, October 04, 2007

رفته بودم سر یه کلاس بچه کوچولوهای سال اول دوم لیسانس. اسم کلاس هست Science vs Faith. یه استادی دارن که شیمی دانه و معتقده که علم و ایمان در راستای همن (حالا نمی دونم کدوم یکی در راستای اون یکیه). جلسه اول بود، منم که این جا کاملاً بچه پررو ام، کلی سر کلاس کل کل کردم با استاد گرامی. خوش گذشت. آدم حسابی بود.

ولی کاملاً حس می کردم که وصله ناجورم تو سیستم.مثلاً استاده پرسید به نظر شما ایمان کلاً بر چه مبنایی شکل گرفته؟ بچه هام شروع کردن از تجربیات معنوی شخصی حرف زدن و اینا... منم آخرش نه گذاشتم نه برداشتم گفتم همش بر اساس آرزوهای آدمه، بعدم شروع کردم قصه گفتن در مورد روانکاوی...

دیگه نمیرم. گروه خونیمون فرق می کنه.



   
2 حرف
........................................................................................

Home