قلعه تاناتوس



Thursday, December 20, 2007

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدّی نگرفت


چیزهایی هم هست
لحظه هایی پر اوج
مثلاً شاعره ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور
چند ساعت راه است؟



   
2 حرف
........................................................................................

Home