قلعه تاناتوس



Tuesday, January 01, 2008

خودشیفتگی آدمهایی مثل من یا مثل خیلی از بچه برقی ها، مجبورشون می کنه که از اول دنبال یه مدل integrated و یکپارچه برای همه متغیرها و پدیده های این دنیا بگردن. احساس می کنن که داشتن این مدل یعنی تسلط به محیط و خدایی و نداشتنش یعنی اینکه یکی دیگه کنترل کننده اس. چیزی که نیاز به این مدل رو خیلی تقویت می کنه، اول نبودن تو رقابت های درسی و جنسی و این چیزاس. احساس تحقیر (بیشتر تحقیر توسط خودشون)، باعث میشه که انرژی عاطفیشون بیشتر و بیشتر رو خودشون متمرکز بشه و برای خدا شدن، بیشتر دنبال این مدل بگردن.

حالا چی میخوام بگم...اینکه ما ها اول نوجوونی یاد نمی گیریم که اولاً مدل ذهنی حتماً ساده کردن دنیاس و نمیشه یه مدل کاملاً یکپارچه از همه چیز داشت، ثانیاً کامل و یکپارچه شدن نسبی این مدل فقط با گذشت زمان ممکنه و چیزی نیست که به طور آنی به دست بیاد. اصلاً تجربه و پختگی عملاً یعنی همین. نمیشه تو یه بچه هیجده ساله باشی و همه دینامیک دنیا تو دستت باشه.

یه نتیجه فاجعه آمیز نفهمیدن این دو تا مسأله ایجاد اضطراب شدیده. احساس اینکه باید بترسی چون همه چیز رو نمی دونی و خدا نیستی. یه نتیجه دیگه اش هم طغیان علیه خداس، چون فکر می کنی فقط اونه که این مدل رو داره، و این باعث میشه رقیب خطرناکی باشه (و وقتی در مورد رقیب صحبت می کنی باید مثلث ادیپ تو ذهنت بیاد).

این طغیان علیه خدا کاریه که من چند ساله دارم می کنم.

به همین سادگی، به خاطر به رسمیت نشناختن اهمیت گذشت زمان.



   
0 حرف
........................................................................................

Home