قلعه تاناتوس |
Wednesday, June 28, 2006
● باور کنی یا نه، از وقتی که دیگه نماز نمی خونم (سه چهار ماهه الان)، احساس شکرگزاری در من صد برابر شده.
........................................................................................حالا ابزار، یا ترس، یا هرچی. احمدعلی ساعت 10:18 PM نوشت 0 حرف Tuesday, June 27, 2006
● نسل ما در کنار رها شدن از چنبره تفکرات شریعتی و نقد بر آن؛ شخصیت شریعتی را هم به کنار گذاشت. به باور من این همان جنبه ای از او است که هنوز هم می تواند در زندگی فردی و حرفه ای ما الهام بخش باشد. شریعتی با آن لباس های خوش پوشش و آن سیگاری که ترک نمی شود و آن بیداری شب ها و آن خواندن ها و نوشتن های خستگی ناپذیر و آن درویش مسلکی اش در زندگی و آن شجاعت کم نظیرش و آن شور و تعهدش به هدفش و آن روح زیبایی شناسش و آن پیشینه خانوادگی که به قول خودش میراثش فقر است و کتاب و آن تحقیری که علیه ایستادن و خم شدن و زانو زدن می کند و آن نامه هایش و آن توصیه هایش به خواندن و خواندن و خواندن و آن بی اعتنایی اش به قدرت و ثروت هنوز یک منبع بزرگ الهام است. از افکار شریعتی می توان عبور کرد و ما این کار را کردیم ولی شخصیت و سبک زندگی او می تواند برای همه حتی آن ها که مخالف عقایدش هستند بسیار آموزنده باشد. این جنبه او است که می تواند دوباره زنده اش کند و این جنبه ای است که ما در کنار جنبه دیگر قربانی اش کردیم.
........................................................................................از وبلاگ حامد قدوسی احمدعلی ساعت 9:06 PM نوشت 0 حرف Friday, June 23, 2006
● یه Case روانکاوی تعریف می کنم برات. خیلی شایعه به نظرم بین آدمهای تیپ ما.بین خیلی از مردهای ایرانی.
........................................................................................سعی کن حلش کنی، یعنی یکی دو تا گزینه مختلف در مورد آدمی که خصوصیت های زیر رو داره بگی: یه پسر هم سن و سال من. چند سال بیشتر یا کمتر مهم نیست.روابط خوبی با زنها داره (یعنی گوشه گیر و حساس نیست). تو حرف هاش زیاد میگه که معتقده زنها موجودات ضعیفی هستند و تواناییهاشون کمه. به درد کار جدی نمی خورند. احتمالاً عاشق هم شده یکی دو بار. کلاً راحته باهاشون، ولی مرتب میگه کاری ازشون بر نمیاد. یه بار تعریف می کنه که از رانندگی بد زنها به شدت هصبانی میشه، ولی رانندگی افتضاح پیرمرد ها اصلاً ناراحتش نمی کنه.یعنی در برابر ضعف کمتر از طرف زن ها، واکنش بسیار شدید تری نشون میده. یه سناریو در مورد بچگی اش بچین.مشکل کجاست به نظرت؟ احمدعلی ساعت 8:26 PM نوشت 0 حرف Thursday, June 22, 2006 ........................................................................................ Wednesday, June 21, 2006
●
........................................................................................There are nine million bicycles in Beijing That's a fact, it's a thing we can't deny Like the fact that I will love you till I die... احمدعلی ساعت 10:19 PM نوشت 0 حرف Monday, June 19, 2006
● یه نگرش غالب هست به رابطه بین انسانها- شاید یکی دیگه از محصولات مدرنیته که باید قبولش کرد- که به رابطه به چشم یک Transaction نگاه می کنه.
یک چیزی تقریباً مشابه یه Transaction اقتصادی. یه چیزی میدی، یه چیزی میگیری. از روابط بین دو نفر غریبه بگیر تا دو تا دوست تا رابطه جنسی. ما تو گروه از کلمه "سرویس" استفاده می کنیم، و خیلی معموله که از کسی بپرسیم مثلاً در مقابل این خواسته از دوست دخترت، چه سرویسی بهش دادی؟ راستشو بگم...این کانسپت وقتی به حوزه روابط آدمهای نزدیک مثل یه خونواده میاد حالمو به هم می زنه. واقعاً بدم میاد. اینم یکی دیگه از اون قواعد بازیه که گفتم زورم بهش نمی رسه، چون ظاهراً خیلی ریشه دار تر از این حرفاست. بخوای یا نخوای، بیشتر آدمها مطلوبیت خودشون و فقط خودشون رو ماکزیمم می کنن (البته شدت و ضعف داره). پ.ن: امروز از هشت صبح تا حالا یه ضرب دارم کار می کنم، و نمی دونم چرا مرتب به فکرم میاد که هنوز کلی ترکش از اون دانشکده قدیم تو تنمه.نمی دونم چه ربطی به اون حرفای قبلی داشت. احمدعلی ساعت 9:33 PM نوشت 0 حرف
●
........................................................................................"Water, water everywhere, and all the boards did shrink. Water, water everywhere, nor any a drop to drink...” —The Ryme of the Ancient Mariner احمدعلی ساعت 9:31 PM نوشت 0 حرف Thursday, June 15, 2006
● به نظر تو به یه بچه جغله گَنده دماغ که "مرغ سحر، ناله سر کن" رو ترجمه می کنه "Hen of Morning, Cry!" و کلی ادعای ترجمه اش هم میشه چی باید گفت؟
........................................................................................احمدعلی ساعت 11:43 AM نوشت 0 حرف Tuesday, June 13, 2006
● این بازیهای جام جهانی، یه درس مهم دارن. هم این دوره، هم دوره قبل.
........................................................................................بازیها رو که می بینی، معلومه که سطح بازی تیمها به شدن به هم نزدیکه. ضعفای قدیم، به خوبی ابرقدرتهای حرفه ای بازی می کنن در بیشتر اوقات. ایران با مکزیک، ژاپن با استرالیا، غنا با ایتالیا و ... . نتیجه ها روی اشتباهات رقم می خورن، و روی consistency. این کلمه دوم خیلی خیلی به نظرم مهمه. معادل فارسی خوب براش سراغ ندارم. حرفه ای گری به نظرم یعنی consistency. تو کار و زندگی و همه چیز. احمدعلی ساعت 1:05 PM نوشت 0 حرف Monday, June 12, 2006
● باور کن من همون درویش مستجاب الدعوه ایم که سعدی می گفت...
........................................................................................داشتم به بچه ها می گفتم که به شدت هوس یه مهمونی درست و حسابی دارم (که مدتهاست کسی دعوتم نکرده!). پنج دقیقه بعد دوستی که مدتها بود با هم حرف نزده بودیم زنگ زد که پنجشنبه دارارام! درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد...فقط کاش یه چیز مهم تر خواسته بود. احمدعلی ساعت 8:17 PM نوشت 0 حرف Sunday, June 11, 2006
● یه تیکه سخت زندگی، وقتیه که می بینی، حس می کنی ، و مطمئنی که یه سری از قواعد این بازی درست نیستن، عاقلانه و عادلانه نیستند، و زورت نمی رسه که عوضشون کنی. Base قوی دارن.
........................................................................................اونوقته که کم کم می بینی خودت هم داری قبولشون می کنی، داری هم رنگ میشی. این قواعد مدرنیته، گاهی حالمو به هم می زنند...ولی من هم تا چند سال دیگه یه موجود پول پرست خواهم شد. احمدعلی ساعت 10:28 AM نوشت 0 حرف Wednesday, June 07, 2006
● به نظرت با کدوم منطق، با کدوم عقل، با چه دلیل طبیعی یا ماوراء طبیعی ممکنه یه خانوم محترم که من نمیشناسمش بعد از شنیدن صدای من پشت تلفن ، با یه صدای جلف بگه "سلام نازگل! خوبی؟"
........................................................................................یادمه یه بار تو رسانا یه فیلم قدیمی بود از یکی از سمینار ها که من هم توش حرف می زدم...از کلفتی صدای خودم وحشت کردم. اونوقت این به من میگه نازگل! آخه من نازم؟ گلم؟ احمدعلی ساعت 5:20 PM نوشت 0 حرف Saturday, June 03, 2006
● داشت با خنده می گفت که تو که حالا می تونی زندگیت رو تأمین کنی، خدا و پیغمبر میگن باید زن بگیری.
........................................................................................گفتم : از کی تا حالا چریک فدایی های پیر به حرف خدا و پیغمبر گوش می کنن؟ پوزخند زد. گفت: از وقتی که احسان طبری مسلمون شد و طرفدار جمهوری اسلامی شد... گاهی درد آدمها رو باید توی خنده ها و شوخی هاشون دید. احمدعلی ساعت 12:43 AM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
Archives |