قلعه تاناتوس



Monday, May 29, 2006

نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم

خوش هوایی است فرح بخش، خدایا بفرست
نازنینی که به رویش می گلگون نوشیم

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم؟


...



   
0 حرف
عزیزان اقتصاد دوست، اقتصاد دان، اقتصاد دان نما و غیره!

یه عده استاد کار درست جمع شدن اینجا.

تا مثل بقیه جمع ها از هم نپاشیده، بجنبید و یاد بگیرید.



   
0 حرف
........................................................................................

Friday, May 26, 2006

پنجشنبه این هفته روز بسیار مهمی توی زندگی من خواهد بود.

یک گفتگوی کوتاه دارم، با یک آدم بزرگ، که شاید به شدت تو زندگیم اثر گذار باشه.



   
0 حرف
........................................................................................

Thursday, May 25, 2006

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف حجره و گرمابه و گلستان باش

شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش

...



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, May 23, 2006

امت شهید پرور ایران! ملت خونخوار و بیمار ایران! بدبختها!

امروز دوم خرداد بود.

فارغ از همه تحلیل های جامعه شناختی، روان شناختی، انسان شناختی و هر جور تحلیل مزخرف دیگه، خواستم بگم تو روح تک تک شماهایی که باعث شدید اون دوران-هرچی بود، با همه نقصهاش- تموم بشه و به این فلاکت و ذلت بیفتیم.

امروز دوم خرداد ساکتی بود.



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, May 22, 2006

هنوز هم بین همه القابش، این "ستّار العیوب" به نظرم از همه مردونه تره. یعنی با مرام.

شاید هم بهترین چیزیه که به درد من می خوره.

به هر حال، به این حس ها نباید اعتماد کرد.



   
0 حرف
........................................................................................

Sunday, May 21, 2006

موقع خداحافظی، گفتم : May God bless you!

چند لحظه مکث کرد. گفت: May evil f... you!

خندیدیم. بد خورده بودم.



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, May 20, 2006

دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که از این پرده کار ما به نواست

نخفته ام ز خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم، شرابخانه کجاست؟

از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست


ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست



   
0 حرف
هنر بسیار ارزشمندیه، اینکه بتونی الگوها رو پیدا کنی. سخت به دست میاد. خیلی سخت.

هم هوش میخواد، هم حواس.

پیدا کردن الگو توی حرف ها و رفتار آدمها خیلی کار غریبیه، ولی وقتی بری توی فضاش می بینی که چقدر قشنگه، و چقدر سخت و پیچیده، و چقدر جذاب و کاربردی.

"یک ذهن زیبا" رو که یادته. جان نش بزرگ هم با پیدا کردن الگوها اسکیزوفرن شد.



   
0 حرف
........................................................................................

Thursday, May 18, 2006

حافظ مدام وصل میسر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند

امروز باز خانوم دکتر معین رو دیدم.



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, May 17, 2006

وقتی که بچه بودم
خوبی زنی بود که بوی سیگار می داد
و اشکهای درشتش، از پشت عینک
با قرآن می آمیخت
...



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, May 15, 2006

دیشب همین جوری با یکی از رفقای گروه صحبت می کردیم، رسیدیم به این رئیس جمهور خوشگلمون.

برگشت گفت رئیس جمهور باید داف باشه...شبا هم عرق بخوره...به خصوص رئیس جمهور ایران...

آی خندیدیم!



   
0 حرف
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحبقران جرم بخش عیب پوش



   
0 حرف
........................................................................................

Thursday, May 11, 2006

بعد عمری، هنوز نفهمیده ام که چرا اینقدر دوست دارم شاخ به شاخ بشم؟

چرا دوست دارم بجنگم؟ چرا ناخودآگاه دنبال رقیب می گردم؟

داروینی ها معتقدن که آدم تکامل یافته میمونه...ولی اجداد من حکماً گوزن بودن...الانم که بهاره...



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, May 10, 2006

شایعه شده که شیرین خانوم ما داره میاد ایران. راسته؟

کی؟ خوشحال شدیم، بسی!



   
0 حرف
...یا بابکر دست بر نه که ما قصد کاری عظیم کردیم و سرگشته ی کاری شده ایم؛ چنان کاری که خود را کشتن در پیش داریم...



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, May 09, 2006

یکی از بدیهای عقل گرایی هم اینه که ابزار های آدم رو از دستش میگیره.ابزار هایی که گاهی سالها کار کردن و خوب هم بودن.

مثلاً من قبلاً کلی مخدّر و مسکّن داشتم (به خصوص از نوع مذهبیش).

الان دیگه ندارم.

چی کار کنم؟



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, May 08, 2006

از بچگی، از خیلی بچگی، به هر جسم منعکس کننده نوری خیره می شدم. از آینه بگیر تا شیشه مغازه ها تا ظرف های فلزی...مامان بارها بهم تذکر می داد.

تازگی دلیلش رو حس می کنم. دیدن خودم مطمئنم می کنه که وجود دارم. که هستم. که خیال نیستم. که نمرده ام. ساده انگاریه اگه فقط ربطش بدم به افسانه نارسیس.

ترسم از نبودنه. از واقعی نبودن. لایه سطحی ترش میشه دیده نشدن، مثلاً توسط آدمهای مهم زندگیم.

تحلیلش باید کرد.



   
0 حرف
هشتاد و نه کیلو و ششصد گرم.

چهارصد و یک گرم کم دارم تا به دومین آرزوی بزرگ زندگیم، یعنی گذشتن از وزن نود کیلو برسم. این در شرایطیه که در هیچ مقطعی از عمر پربارم، بیشتر از هشتاد و پنج کیلو نبودم.

من آخرش مث یه مرد می میرم.

خیلی چاق شدم. مث خرس.



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, May 06, 2006

دیروز توی نمایشگاه، خانومه برای تبلیغ یکی از انتشاراتی ها، هی پشت بلندگو می گفت "گلواژه هایی برای همه زندگی".

من هم هی یاد مسؤولین نظام مقدس می افتادم، و یاد ایدئولوگ های کمونیست، و یاد هیتلر، و یاد مسعود و مریم رجوی، و یاد...



   
0 حرف
........................................................................................

Friday, May 05, 2006

و لایُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِالله اِلا و هُم مُشرِکون.



   
0 حرف
خوب درسته که دو سال پیش به خودم قول دادم که دیگه نمایشگاه کتاب نرم. درسته که الان برای پنج سال آینده کتاب تو صف دارم...

ولی اگه پنجشنبه شب بری خونه و دویست هزار تومن بن کتاب مفت گیرت بیاد، چه احساسی پیدا می کنی؟

من هم همون حس رو داشتم.دست خودم نبود.



   
0 حرف
........................................................................................

Thursday, May 04, 2006

بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد

از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و آنم نمی دهد



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, May 03, 2006

دو هقته ایه که بعد از مدتی باز شروع کردم به خوندن.

ترشحات مخاطی گلوی عزیزم خیلی کم شده. صدام گرفته، ولی گاهی اوضاع خوبه.

من صدای خودمو خیلی دوس دارم، به خصوص ضبط شده اش رو.



   
0 حرف
به من آن با وفا را کار باشد
گدایی من او را عار باشد



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, May 02, 2006

Perfectionism ما رو می کشه. آخرش.

Perfectionism مارو زیر چرخ هاش له می کنه. از رومون رد میشه و ...خلاص. نه! خلاص نه. نمی میریم. انگار کشیده میشیم دنبالش، تو یه زمین پر از خار.سالها و سالها. قرن ها و قرن ها.

Perfectionism تموم نمیشه. نفسمون رو می بره، ولی هنوز ته نفسی...

لعنت به هرچی ایدئال گرایی و کمال گرایی. لعنت به هرچی ایدئولوژی.



   
0 حرف
........................................................................................

Home