قلعه تاناتوس



Saturday, September 30, 2006

باید خون گریه کرد.



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, September 27, 2006

جشن ورودی های جدید برق بود و به من نگفتین؟ بعد از شیش سال پشت سر هم...

ای لعنت بر هر چی رفیق نامرده (این شامل دخترا هم میشه).



   
0 حرف
ياد دارم كه در ايام طفوليت مُتَعَبّـِد بودمي و شب‌خيز و مولَعِ زهد و پرهيز. شبي در خدمت پدر رحمةالله عليه نشسته بودم و همه شب ديده برهم نبسته و مصحَف عزيز بر كنار گرفته، و طايفه‌اي گرد ما خفته. پدر را گفتم: از اينان يكي سر برنمي‌دارد كه دوگانه‌اي بگزارد؛ چنان خواب غفلت برده‌اند كه گويي نخفته‌اند كه مرده‌اند.

گفت: جان پدر، تو نيز اگر بخفتي به از آن كه در پوستين خلق افتي.



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, September 26, 2006

یکی از هوس هایی که توی سفر روسیه داشتم و نشد، برخورد(!) با یه دختری بود به اسم ناتاشا، که بعداً به یادش Natasha Dance کریس دی برگ عزیزم رو بخونم!

به این میگن نهایت ابتذال و ندید بدید بودن.

تهش فکر کنم فقط همین یه اسم از دستم در رفت...! ;)



   
0 حرف
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زینهار
که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست

عزیزم.



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, September 25, 2006

اعتبار آدم پیش دیگران چیزیه که به سختی توی چندین سال به دست میاد، و به راحتی از دست میره.

من دیروز موفق شدم با دو سه تا جمله اعتبار خودم پیش خیلی ها رو نابود کنم. از سر حماقت مطلق. بی فکری و بچگی.

عوضش دیشب کلی تو پس کوچه های یوسف آباد قدم زدم و سیگار کشیدم...ولی خوب نشدم.

چقدر گاهی حس می کنم که نوازش لازم دارم. این حس دیگه برام آزار دهنده نیست. نوازش خواستن دیگه تابو نیست. این خودش کلی پیشرفته.



   
0 حرف
........................................................................................

Sunday, September 24, 2006

حقیقتاً من چیزی هستم تو مایه های رئال مادرید.

و تو هم چیزی تو مایه های بارسلونا.

و نیچه هم که نقاب بردار بزرگ بود.

بالاخره کی اولین بار فهمید ناخودآگاه وجود داره؟ پزشکان رومانتیسیست دیگه چه جونورهایی هستن؟



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, September 18, 2006

یک هفته تو فضایی نفس کشیدم که داستایوفسکی، راسکولنیکف و لنین نفس کشیده بودن، وسط یه عالمه حور و پری!

به نظرت همین برای همه زندگی یه آدم بس نیست؟


پ.ن: تو میدان سرخ رفتم سر قبر لنین فاتحه خوندم. جداً حس کردم که از شدت عصبانیتش زمین لرزید!



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, September 05, 2006

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم

چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتواتم

دلم صد بار می گوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می افتد بر آن بالای فتّانم

تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم

به دریایی درافتادم که پایانش نمی بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی دانم

فراقم سخت می آید ولیکن صبر می باید
که گر بگریزم از سختی، رفیق سست پیمانم

مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می پرسی که روز وصل حیرانم

شبان آهسته می نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هرکه در عالم رسید آواز پنهانم

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم

من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, September 02, 2006

درد زایمان تحمل می کنم این روزها. سخت و شیرین.

گریه می کنم. به نسبت خودم زیاد.



   
0 حرف
........................................................................................

Friday, September 01, 2006

مث همیشه نشسته بودم قبل از دیدنش حس بگیرم، که از دستم در رفت.

مث خیلی قدیما، دست و پام شروع کرد به لرزیدن و بغض و صورت سرخ و اضطراب.

تجربه فوق العاده ای بود، به خصوص با یه ذره گریه دیشب، بعد از دیدن Meet Joe Black.


It's hard to let go...



   
0 حرف
"بله... هم نمازش رو می‌خونه ماشالّا، هم مشروب‌ش رو می‌خوره... خلاصه خیلی جوونِ کاملیه."


از اینجا.



   
0 حرف
........................................................................................

Home