قلعه تاناتوس



Tuesday, August 30, 2005

قبلنا، که فرانی و زویی رو خونده بودم، یکی از کاراکتر ها بد جوری جذبم کرد.

نه فرانی، نه زویی.

سیمور.داداش بزرگه.

حالا که داستان اول "دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم" رو خوندم فهمیدم چرا.



   
0 حرف
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
...



   
0 حرف
گاهی (مثل الان)، فکر می کنم که مهمترین mission من تو این دنیا، نابود کردن همه ادیان و مکتب های الهی و غیر الهیه.

نابود کامل.



   
0 حرف
روزبه ایزو گرفته!
باورم نمی شد اینقدر دل نازک شده باشم که نتونم فضاشو تحمل کنم.

ای روزگار...



   
0 حرف
پروندمو دزدکی خوندم.

چند جاش نوشته بود "میزان است". یه جاش هم نوشته بود "در فوق لیسانس قبول شده است. خوب است".

کلاً اوضاع بهتر شد.



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, August 29, 2005

فردا باز بعد از شیش ماه میرم انستیتو.

باز با امید زیاد.

امید به تموم شدن این بازی چهارساله.

امیدی که امیدوارم نقش بر آب نشه.

باید خوب بقش بازی کنم فردا. دعا کنید.



   
0 حرف
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, August 24, 2005

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, August 22, 2005

بدیش اینه که این جور اتفاقات باعث میشه که من جری تر بشم.

یعنی اون قضیه برام مهمتر میشه.فقط محض رو کم کنی.



   
0 حرف
کارد بزنی خونم در نمیاد.

دو سه تا چیز تو این دنیا هست که اگه در مورد اونها به من توهین کنی، مث سگ عصبانی میشم. این مال خود شیفتگیه یا هر چرند دیگه ای، مهم نیست.یکیش مثلاً آی کیو.یکی دیگه هم صدا.

تو سیف الله طلوعی هم که باشی، حق نداری به من بگی "گوشِت ضعیفه"، "پهنای صدات کمه" ، "تحریر نداری" و از همه مهمتر "پتانسیل آواز خوندن نداری"! حق نداری!

تازه بعد از خوندن "تو را سریست که با ما فرو نمی آید...".آواز افشاری ناب.


پ.ن. : از اونجا که الان فکر می کنم همه کسان دیگه ای که در ده پونزده سال گذشته جلوشون خوندم هم همین حس رو دارن (داشتن)، تا اطلاع ثانوی دیگه آواز بی آواز.چرا باید بقیه رو بیخود اذیت کنم؟
هرگز.

آخه یکی نیست بگه مرد حسابی.بگی آواز بلد نیستی، میگم نیستم. ادعایی ندارم.
اما بگی پتانسیل نداری دیگه خیلی زوره به خدا.

سر ضعیف بودن یا قوی بودن "گوش" حاضرم با هر کی بگی مسابقه بدم. یه آواز بذار، ببین کی زودتر میتونه عین خودش بخونه.


پ.ن شماره دو: نارسیسیزم اینجاها خودشو نشون میده

پ.ن . شماره سه : هرکی از این به بعد به من بگه باید ادامه بدی، فحشش میدم.



   
0 حرف
هنوزم

میشه قربانی این وحشت منحوس نشد.



   
0 حرف
........................................................................................

Sunday, August 21, 2005

من میتونم بازجوی خوبی بشم.

خوب میتونم ذهن آدمها رو بپیچونم.

حیف که هیچ پیشنهاد کاری در این زمینه ندارم.



   
0 حرف
سخندانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, August 20, 2005

آبی که از این دیده چو خون می ریزد

خون است بیا ببین که چون می ریزد

پیداست که خون من چه برداشت کند

دل می خورد و دیده برون می ریزد



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, August 17, 2005

خالی:

خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال

هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, August 16, 2005

خیلی جدی، همتون رو دعوت می کنم به صرف کنسرت آواز سنتی.

هرشب، ساعت یازده تا یازده و نیم، زیر پل گیشا.

برنامه این شبا اینه:

1- به من گفتی که دل دریا کن ای دوست ...

2- اگر تیغم زنی دستت نگیرم...

3- های های های های، دل تنگ من...

درخواستی هم اجرا می کنیم، همه رقم (چون تصادفاً هم حالم خوبه، هم صدام).از سنتی بگیر تا پاپ مدرن و قدیمی، از مرضیه بگیر تا کریس دی برگ و سلن دیون.

خلاصه، در خدمت باشیم.



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, August 13, 2005

تفأل:

انّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبیناً.لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تأخّر و یُتِمَّ نِعمَتَه عَلَیکَ و یَهدیَکَ صِراطاً مُستقیما.و یَنصُرَکَ اللهُ نَصراً عزیزاً...

:)



   
0 حرف
پیش از این گویند: سعدی دوست میدارد تو را

بیش از آنت دوست می دارم که ایشان گفته اند



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, August 10, 2005

خوب بخون:

Hereby i request justice to be flown on all of our
spirits, let us rest where the peace is rulling!
i have submit an objection also today. some ones
these days says "SHEKAYAT BE DARGAHE KHODAVANDE MOTAAL
MIBARAM..."


فکر می کنی این متن رو در ضدیت با جنگ عراق نوشتن؟
اشتباهه.
فکر می کنی در مورد شعارهای عدالت طلبانه احمدی نژاده؟
اشتباهه!
فکر می کنی یکی از نیروهای اپوزیسیون نظام نوشتتش؟
باز هم اشتباهه.
پس لابد آقا باز این روزا سخنرانی کرده...
ولی همش اشتباهه.

این متن، بخشی از نامه اعتراض یک دانشجوی MBA دانشگاه لعنتی کثیفه(همون صنعتی شریف) در اعتراض به این نکته که شک داره یکی دوتا از تمرین هاش توسط حل تمرین گم شده.

این تنها میل اینطوری نیست.خیلی از این خزعبلات این روزا به باکس من میاد، و آدمهایی که تا دیروز به نظرم "آدم" میومدن، الان تبدیل شده به یه سری...(این متنو می خواشتم دیشب بنویسم.خیلی جلو خودمو گرفتم، چون در این صورت به جای سه نقطه، بدترین فحشهای دنیا میومد).

فکر می کردم از برق در رفتم! الان هم دوست ندارم قضاوت بیخود بکنم، ولی حالم داره به هم میخوره.

این گلیم تیره بختی هاست...



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, August 09, 2005

آیا آرزوهای مرا در خواب نی لبکی شکسته ندیدید؟



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, August 08, 2005


Quitters never win and winners never quit, but those who never win and never quit are idiots.



   
0 حرف
........................................................................................

Sunday, August 07, 2005

حس جدیدی دارم این روزها.

حسی که هیچوقت قبلاً نداشته ام.

احساس بی عرضگی.



   
0 حرف
جالبه. نه، جالب نیست.

این همه دوستای خوب من رفتن؛ و من هنوز حتی کمی عادت نکردم به رفتن های جدید.

سفر به خیر شیرین.خدا حافظ.



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, August 06, 2005

می نسازی تا نمی سوزی مرا
سوختن در هجر تو زان خوشتر است

چون مثالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است



   
0 حرف
این روزها باز درد زیاده.باز فکر زیاده، غصه خیلی زیاده، تناقض زیاده...خشم هم خیلیه.توهم هم.

درد دارم.درد.

نه! دنیا خیلی هم به کام نیست.



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, August 03, 2005

یکی از نقاط ضعف من (فقط یکیش!)، اینه که وقتهایی که صدام (صدایم) خیلی بازه (که خیلی پیش نمیاد)، با آواز خوندن خودم خیلی حال می کنم.

حالا اگه تو این شرایط یه جایی باشم که نشه آواز خوند (که میدونی، در مورد من این هم زیاد پیش نمیاد!)، دیوونه میشم.

مثلاً دیشب تو قطار واسه خودم داشتم روزنامه میخوندم.یهو شروع شد:
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتش افشان خوشتر است
هرکه خورد از جام عشقت قطره ای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
...

هیچی دیگه.ضربان قلبم به شدت رفت بالا، ذهنم به هم ریخت و ...

نفسم برید.



   
0 حرف



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, August 01, 2005

نمی دونم این ارنست همینگوی بزرگ، سر تا پاش چی داره که اینقدر ملت همه دنیا عاشق کارهاشن.

آقا نخونید.وداع با اسلحه رو نخونید.به نظر من این رمان بزرگ و مشهور هیچی نیست.

مثلاً به جاش یه کار روس بخونید.داستایوفسکی بزرگ مثلاً.



   
0 حرف
گنجی داره می میره.

لعنتی ها! داره می میره.

بی شرف ها! داره می میره.

تف به همه اون عقایدتون.



   
0 حرف
باران می آید
و ما تا فرصت سلامی دیگر خانه نشین می شویم
کاش نامه را به خط گریه می نوشتم ری را...



   
0 حرف
........................................................................................

Home