قلعه تاناتوس



Tuesday, January 30, 2007

قاعده "النّاسُ مُسَلَّطون علی اموالِهِم" قرینه "الرّجالُ قوّامونَ علی النِّساء" و یا "الطَّلاقُ بِیَدِ مَن اَخَذَ بالسّاق"است. همان طوری که حکومت مرد بر زن به معنی اختیار مطلق نیست و متقابلاً زن نیز حقوقی دارد، مال و ثروت نیز به حکم قانون علّی غائی، حقوقی دارد و انسان نسبت به آن وظایفی دارد. البته منکر نیستیم که حقوق زن بر مرد با حقوق مال بر انسان فرق دارد، زیرا زن عیناً مثل مال نیست. ولی ما نمی گوئیم زن مثل مال است بلکه می گوییم مال مثل زن است، و بین آنها فرق بسیار است. بر زن باید انفاق کرد، همینطور بر مال. مرد بر زن تسلط ندارد که او را از بین ببرد، همین طور انسان حق اسراف و تبذیر و تضییع مال را ندارد.

نظری به نظام اقتصادی اسلام، مرتضی مطهری، 1368، صفحه 215

پ.ن: دیدی یه وقتهایی آدم یه حرفی می زنه که خیلی چرنده، بعد میخواد درستش کنه، هی بدتر میشه، هی بیشتر گیر میفته،... . این موقع حرف زدن طبیعیه، ولی تو نوشتن کتاب نه. خواستم بعضی جاهای قشنگ متن بالا رو بولد کنم، دیدم نمیشه! باید همه جاش رو بولد کرد. (دوباره بخون)
ببین وقتی یکی از روشنفکر ترین روحانیون اون زمان همچین اباطیلی به هم می بافه، اوضاع بقیه از چه قرار بوده (و هست!)

پ.ن: یه کار تحقیقی داریم انجام می دیم که عنوانش هست "بررسی رویکرد تاریخی روشنفکران و متفکرین ایرانی به موضوع مالکیت خصوصی، جایگاه بخش خصوصی، و نقش و جایگاه دولت". ناچار باید کتاب های اقتصاد اسلامی مثل این رو هم بخونیم. یه تم جالب تو این کتابها هست: همه به خوبی و با منطق زیرآب مارکسیسم رو می زنن، ولی وقتی میرسه به بیان تئوری های اقتصاد اسلامی که به عنوان یک گزینه سوم بین سوسیالیسم و سرمایه داری مطرحش می کنن...گند می زنن! محض رضای خدا هیچ حرف نیمه حسابی پیدا نمی کنی!
مذهبیون ما هیچوقت کمبود اعتماد به نفس نداشتن به نظرم.



   
5 حرف
هی علیِ دچار! رفته بودم دانشکده برق علم و صنعت دفاع یکی از رفقا...یهو الکی دچار نوستالژی شدم.

خود هفتاد و نه بود به گمونم. یادته؟ پوسترها، راننده معتاده،...



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, January 29, 2007

هر آدمی باید مدل رابطه خودش با اتوریته رو بشناسه. مال خیلی از ماها مثل همه، و بسیار کودکانه و مزخرف.



   
0 حرف
........................................................................................

Sunday, January 28, 2007

خوب گیرم که این جانوری که "همای اوج سعادت" می خوانیش هم به دام ما نیفتاد...چه غم؟ اصلاً who cares ؟



   
0 حرف
........................................................................................

Saturday, January 27, 2007

خود فلانی sms زده که:
سلام. شما از دوستان فلانی هستید؟ موبایلش دیشب رو تخت من جا مونده. لطفاً یه جوری بهش خبر بدید.

آنجلینا جولی


و البته چند لحظه بعد دوستان از من sms ای دریافت کردن: سلام. شما از دوستان احمدعلی هستید؟...



   
0 حرف
........................................................................................

Friday, January 26, 2007

"تفسیر رؤیا" ی فروید دستم بود. تند ازم گرفت که "ببینم...خواب سگ تعبیرش چیه؟".



   
1 حرف
........................................................................................

Monday, January 22, 2007

زمان که میگذره، روز به روز تنها تر میشم. دوستان ازدواج می کنن، و دیگه هیچ شباهتی به قبلشون ندارن. هیچی.

یکی از اتفاقات وحشتناک بعد از ازدواج دوستام (پسرها)، اینه که دیگه هیچ اثری از اون حس dedication سابق توشون نمی مونه. دینامیکش تقویت عشق به خوده (self love). یعنی میبینی آدمی که می تونستی ساعتها باهاش حرف بزنی و لذت ببری از داشتن یه کسی که می فهمه تو چی میگی، تبدیل شده به موجودی که مهمترین چیز براش نهاد خونواده اش شده. مهمترین و خیلی وقتها تنها چیز مهم. دیگه نمیشه با این آدم حرف زد و درد دل کرد. کاملاً حس می کنی که تو رابطه با تو فقط دنبال منافع خودشه (نه که قبلاً نبوده ها، سابق وقتی احساس مطلوبیت می کرده که تو هم شاد باشی، الان دیگه این طور نیست).

تو کتاب The Road Less Travelled (که به خیلی از دوستام دادم که بخونن)، نظر نویسنده اینه که عاشق شدن (نه عاشق موندن) یه فرایند عموماً جنسیه، به عنوانی دامی که طبیعت برای ما پهن می کنه تا ازدواج کنیم و نسل بشر باقی بمونه. به همین ابتذال. فکر می کنم که این اتفاقی که برای مردها بعد از ازدواج میفته هم از جنس همین دام برای دوستان مجردشونه...تا هی تنها و تنها تر بشن، تا هی تکیه گاه هاشون رو تو زندگی از دست بدن، تا حس کنن که تنهایی داره کمرشون رو خرد می کنه، تا بترسن و گریه کنن و بالاخره خودشون مجبور بشن به همون دامی بیفتن که قبلی افتاد.

فقط دوست مجردی که به قول خودش خیلی هم زن ذلیله حرف خوبی می زد...می گفت مطمئنم این روش خراب کردن پلهای پشت سر و پناه بردن به رابطه با یه زن هم خیلی دووم نمیاره، و اون وقت اون تنهایی خیلی سخت تر از مال ماست. خیلی کمر شکن تر، چون دیگه همه تخم مرغهات رو تو یه سبد ریختی، دستت به هیچ جا بند نیست...

آره. اینجوریه رفیق...این قرصهای من کو؟



   
1 حرف
........................................................................................

Saturday, January 20, 2007

هيچ گربه اي براي رضاي خدا موش نمي گيره. هيچ گربه اي.

حتي ...



   
3 حرف
........................................................................................

Tuesday, January 16, 2007


Seasonal affective disorder, or SAD, also known as winter depression is an affective, or mood, disorder. Most SAD sufferers experience normal mental health throughout most of the year, but experience depressive symptoms in the winter or summer. SAD is rare, if existent at all, in the tropics, but is measurably present at latitudes north of 30°N, or south of 30°S...


محض اطلاعات عمومي بود (اما تو باور نكن!). از اينجا.



   
2 حرف
........................................................................................

Sunday, January 14, 2007

هي! مرغ سحر! تو روحت...



   
1 حرف
........................................................................................

Saturday, January 13, 2007

گردنم كلفته. مي جنگم، تو ده تا جبهه. همزمان.

ولي احساس مي كنم حمايت ندارم. پشت سرم كسي نيست. تنهام.

شِرِك رو كه يادت هست؟ خوب حق داره يه روزي روزگاري بشكنه ديگه، نه؟

حالا وقتش نيست ولي.



   
1 حرف

I think my whole life - not my life that had gone, but my life to come — flashed before my eyes. Back to school, working away like mad to get exams I wasn't going to do well at, so I could get a crap job in a crap company with long hours that'd inch by inch by inch turn me into everybody else. Work work work, every day learning how to be good at something I wasn't good at, doing things I didn't want to do, living for weekends and three weeks' holiday a year. Parenthood! Sweating and straining to pop out a fat helpless baby; worry and care and stress. Never having enough money to do anything you want to do, and only just enough to do what you have to. Coming home to the baby and doing more work, and then making the baby turn into everybody else as well. Years and years and years of it. Nappies and shit and exams and tests and work and forever and ever amen.

from “Lady - My Life as Bitch”, Melvin Burgess

from here.



   
0 حرف
........................................................................................

Tuesday, January 09, 2007

من از اينجا به همه دوستان برقي و غيره اعلام مي كنم كه وجود اسم من تو ليست قبول شدگان مرحله اول دكتراي برق شريف يه توطئه كثيف توسط عوامل استكباره. اصلاً آيا رواست كه بعد از عمري كه محاسنم را براي اسلام سفيد كرده ام، حالا بيايم بروم زير بيرق كفر؟

من قسم مي خورم كه اگه الان بيان التماس هم بكنن كه برگرد تو اون خراب شده نميام، چه برسه به اينكه برم درس بخونم و امتحات قبول بشم و ... اونم دكترا! مغز خر خورده ام مگه؟

حالا به اونايي كه منو نميشناسن حرجي نيست، از رفقا بعيده اين شايعات رو باور كنن، حتي الان كه اسم من رو سايت هست.



   
0 حرف
........................................................................................

Sunday, January 07, 2007

تأكيد مي كرد كه تو اين دوره و زمونه يه بچه كافيه و بد وضعيه و اينا...وقتي گفتم خداييش تو اين اوضاع و احوال يكيش هم زياده، ميدوني مهم ترين دليلش چي بود؟

گفت: بالاخره بايد به مادر زن ضرب شصت نشون بدي!.

هيچي براي گفتن نداشتم.



   
2 حرف
........................................................................................

Saturday, January 06, 2007

...
شسته باران رنگ خوني را كه از زخم تنش جوشيد و روي صخره ها خشكيد
از ميان برده است طوفان نقش هايي را
كه به جا ماند از كف پايش
گر نشان از هركه پرسي باز
برنخواهد آمد آوايش
...



   
0 حرف
........................................................................................

Wednesday, January 03, 2007

اصل حرومزاده. اصل لجن. اصل كثافت.

وب سايت طرح ساماندهي پايگاه هاي اينترنتي. آيين نامه اش رو حتماً بخونيد و يه صلوات تو روح عزيزان بفرستيد.



   
0 حرف
........................................................................................

Monday, January 01, 2007

تا يكي دو ساعت ديگه قلعه تاناتوس (قلعه سابق) چهار ساله ميشه.

حقيقتاً يكي از ارزشمندترين دارايي هاي منه اين وبلاگ. چهارسال تمام، بيشتر حس هاي اساسيم رو اينجا ثبت كردم.



   
1 حرف
........................................................................................

Home