قلعه تاناتوس |
Saturday, March 31, 2007
● طایر دولت اگر باز گذاری بکند
........................................................................................یار باز آید و با وصل قراری بکند دیده را دستگه درّ و گهر گرچه نماند بخورد خونی و از دیده نثاری بکند داده ام باز نظر را به تذروی پرواز باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند شهر خالیست ز عشّاق، بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند ... احمدعلی ساعت 10:23 AM نوشت 0 حرف Tuesday, March 27, 2007
● از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است ... احمدعلی ساعت 3:48 PM نوشت 2 حرف
● عمری روی این تواناییم کار کردم که بتونم مسائل را توی ذهنم خوب structure کنم. موفق هم بوده ام تا الان.
........................................................................................تا الان فقط. من خوشحالم. سال نو همه تون مبارک رفقا. احمدعلی ساعت 11:25 AM نوشت 0 حرف Saturday, March 17, 2007
● بهت اخطار می کنم برادر.
........................................................................................به قول شاید فریدون فروغی، به تو بی دست و پا از من نصیحت...اگه عاشق بشی، خونت خرابه... احمدعلی ساعت 11:16 AM نوشت 5 حرف Monday, March 12, 2007
● رقفا یه هدیه تولد توپ بهم دادن.
........................................................................................گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز... احمدعلی ساعت 3:24 PM نوشت 1 حرف Saturday, March 10, 2007
● بی ادبیه، امّا...
........................................................................................یک - بزرگان میگن اگه کسی خواست بهت تجاوز کنه، اول تا میتونی مقاومت کن، ولی اگه دیدی نمیشه، لذّتشو ببر! دو - هفته پیش، یکی از پر استرس ترین هفته های زندگی من بود. یه مناقصه خارجی، یه پروژه درس و کلی کار برای رفتن به ایالات متحده مونده بود که باید با یه تایمینگ خوب انجام می دادم، که دادم. سه - دو سه هقته پیش، مسؤولین محترم دانشگاه، دوباره یه کک انداختن تو وجود ما که پاشین برین آمریکا. کلی دویدیم دنبال کار سربازی و ریکام و bank statement و اینا. تا اینکه روز آخر فهمیدیم I20 ها آماده نیس و سرکاریم. از طرف دانشگاه، اسامی نهایی به آمریکایی ها داده نشده بود! چهار - پیرو جمله اول، ما که حس می کردیم روزگار و عمله نامردش دارن به ما تجاوز می کنن، لذتشو بردیم! یعنی پاشدیم رفتیم دوبی. سه روز صرف عیّاشی کردیم و برگشتیم. جای همه رفقا خالی. پنج - تو چند سال گدشته، همیشه من تو همچین روزی دپرس بودم و غصه دار. الان امّا نیستم. خیلی هم خوبم، چون بعد از عمری سه چهار روز با خیال راحت استراحت کردم. به همین دلیل و دلایل فیزیکی دیگه، تولّدم مبارک! احمدعلی ساعت 6:14 PM نوشت 10 حرف Sunday, March 04, 2007
● حسّش می کنم. دارم عوض میشم. پوست می اندازم، فرایندی که خیلی به رسمیت نمی شناسمش.
........................................................................................شاید هم یه کلک جدید ناخودآگاهه، شاید مربوط به این برنامه رفتن به یو اس. احمدعلی ساعت 9:42 PM نوشت 3 حرف Friday, March 02, 2007
● سقفی اندازه قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی برای شرم لطیف آینه ها واسه پیچیدن بوی اطلسی ... دوس دارم خیلی اینو. گفتم که...دل نازک شده ام. احمدعلی ساعت 11:47 PM نوشت 2 حرف
● سقفمون افسوس و افسوس
........................................................................................تن ابر آسمونه یه افق، یه بینهایت کمترین فاصلمونه ... احمدعلی ساعت 11:34 PM نوشت 0 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
Archives |