قلعه تاناتوس |
Saturday, March 29, 2008
........................................................................................ Sunday, March 16, 2008
● سؤال خیلی مهمیه: به نظر تو تو تاریخ این مملکت روشن فکر ها (دینی، لیبرال، بی ناموس، ...) مفید تر بودن یا مدیران و کارشناسان تکنوکرات؟
گیر نده که تعریف مفید یعنی چی. فکر کن یه اینکه چقدر در مورد روشن فکرها چیز شنیدی و چقدر در مورد تکنوکرات ها چیز نشنیدی. این یه مشکل اساسی ملّیه. احمدعلی ساعت 6:03 PM نوشت 0 حرف
● این مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود
........................................................................................دیدی چه خبر بود؟ هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود دیدی چه خبر بود؟ ... از کوه وزو آنچه که شد خطّه پمپی آن به که شود ری ای کاش که در کوه دماوند اثر بود دیدی چه خبر بود؟ ... از میرزاده عشقی. به جای چارم بذار هفتم، یا هشتم، یا هر عددی غیر از شیش. احمدعلی ساعت 2:43 PM نوشت 0 حرف Thursday, March 13, 2008
● از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
........................................................................................از ازل تا به ابد فرصت درویشان است ... احمدعلی ساعت 6:02 PM نوشت 1 حرف Wednesday, March 12, 2008
● آخ...که این دولت بی همه چیز پدر این مملکت رو در آورد...
........................................................................................تو رو خدا بیاید رأی بدید. هر کاری از دست روی دست گذاشتن و نگاه کردن به نابودی این کشور بهتره. احمدعلی ساعت 3:13 PM نوشت 0 حرف Tuesday, March 11, 2008
● گاهی شبها قبل از خواب، خودشیفتگیه باز میاد سراغم (نه که روزها نباشه، سرم شلوغ تر از اونه که بهش فکر کنم).
........................................................................................حسّش مثل دستیه که میخواد خفه ام کنه. می گیره، ول می کنه، باز می گیره... مث حشره ای که میخواد پوست بندازه، ولی پوست قبلی سفت شده. مثل یه مجسمه توخالی که میخواد بشکنه تا فقط تیکه پرش باقی بمونه و این بار واقعی بزرگ بشه، تو پُر. مطمئنم که بیخودی خودمو باد کرده ام باز. بر خلاف علائم خودشیفتگی کلاسیک اصلاً حس نمی کنم که شکننده ام، احساس Shame هم ندارم. ولی بدیش (یا خوبیش) اینه که دور و برم هم الان چیزی نیست که میزان شکنندگیم رو بتونم باهاش تست کنم. خودم با خودم حال می کنم، محیط هم تقویتم می کنه. این یعنی اینکه کاملاً ممکنه که دارم می رم به طرف منطقه خطر، منطقه ای که به رغم توخالی بودن، اینقدر باد کردی که با یه ضربه کوچیک میریزی پایین. خلاصه که با اینکه حالم خیلی خوبه، حس می کنم اوضاع خیلی پیچیده اس. شاید هم فقط خوشی زده زیر دلم و تمام. احمدعلی ساعت 5:58 PM نوشت 1 حرف Sunday, March 09, 2008 ........................................................................................ Saturday, March 08, 2008
● فیس بوک
........................................................................................This email was sent by Social Profile. You can disable emails here. --- In total, you were reviewed for dating 20 times and one person expressed interest in you. You are more desirable than 48% of 23,343,859 people. Last week you were viewed 3 times and no people expressed interested in you خوب البته همینش هم مایه خوشحالیه! از همه خانومای محترم تشکر و قدردانی می کنم. من متعلق به همه شما هستم! پ.ن: اون جمله آخرش (You are more desirable than...) دقیقاً دیدن یک درصدِ پر لیوانه! نمی دونم دیگه چرا email زدتش؟! احمدعلی ساعت 6:15 PM نوشت 0 حرف Monday, March 03, 2008
● به سنت هر ساله مقام معظم و به تأسی از دوستی که پارسال این کار رو کرده بود، من به دلیل بی پولی شدید و سربازی (شدید تر!) سال هشتاد و هفت رو سال ریاضت ملّی اعلام می کنم!
........................................................................................ً ضمناً به خاطر همین مشکلات، از همین روزا شروع سال جدید رو اعلام می کنم... کمربندمو باید سفت تر ببندم خداییش، این جوری عیّاش نمیشه زندگی کرد! احمدعلی ساعت 8:48 PM نوشت 3 حرف
|
وبلاگ هایی که می خونم
Archives |